یادداشت دکتر حمیدی زاده به مناسبت" روز جهانی علم در خدمت صلح و توسعه"
دکتر محمدرضا حمیدی زاده عضو هیات علمی دانشکده مدیریت و حسابداری به مناسبت " روز جهانی علم در خدمت صلح و توسعه" یادداشتی منتشر کرده است که در ادامه می خوانیم:
بسمه تعالی
علم، گنجی عظیم و گنجینههای کمال است که نیستی و تمام شدن نمیپذیرد. امام علی(ع)
علم که مطلق آگاهی است در دو ساحت کارکرد مییابد: 1) حقیقت و اصل علم و 2) ظاهر و فرع آن. علم، حقیقت و جوهری دارد و ظاهر و پوستهای. انواع علوم رسمی، پوستۀ علم محسوب میشوند امّا حقیقت علم و معرفت آن، منزلت برتری دارد. حقیقت علم، نوری است که در پرتو آن، انسان جهان را آن گونه که هست میبیند و جایگاه خود را در هستی مییابد. نورعلم، مراتبی دارد که بالاترین آن، نه تنها انسان را با راه تکامل خود آشنا میکند، بلکه او را در این مسیر حرکت میدهد و به مقصد اعلای انسانیت میرساند. مهمترین خواص این نور، رساندن انسان به مقصد اعلای انسانیت در خلقت الهی است.
علم سه جنبۀ خبری، الهامی و غیبی دارد.
1. قسم خبری علم، شنیدن از طریق گوشها، مطالعه از طریق متون، یافتن از طریق دیدن، آزمایش و تجربه کردن است تا به ظاهر آید و زبان آن را بیان کند؛
2. قسم الهامی علم، فهمیدن، درک کردن و دیدن از طریق دلها میباشد. لذا به دل آید و قلم آن را بنویسد تا زبان آن را بیان کند؛
3. قسم غیبی علم، این قسم به جان فرود آید لذا دریافت کردن و شنودن از طریق روح و جانهاست. بر جان نازل میشود و جان آن را بپروراند تا متناسب با جان نقش و نگار یابد و جلوهگر شود، روح آن را پذیرا شود تا به وقتش بیان کند و به رشتۀ تحریر در آورد.
بنابراین، علم، درک حقیقت یک پدیده است زیرا علم، عقل را زنده میکند و دُرشتیهایش را خُرد و خشنونتها را نرم و نوری پر فروغ برای درخشیدن در اختیار قرار میدهد. علم، چراغ عقل است امّا تنها با عقل است که میتوان بر زمانه فائق آمد. بدینسان، با گشوده شدن درهای علم یکی پس از دیگری، انسان به آستان سلامت و اقامت جاوید رانده میشود و ثابت قدم و استوار در جایگاه صلح و پیشرفت، امنیت و آسایش ثبات مییابد.
انسان با قلب خویش، کار میکند و قلب، فرمانده و دروازۀ تعاملات انسان است در حالی که مغز انسان، انبار و بایگان دل است. دل، ظرف عقل، روح، فکر، قضاوت، معنویت، عاطفه، احساس، هیجان، شوق و نشاط، خوف و رجاء، اضطراب، غصه، دلسوزی، اطمینان و نااطمینانی، حُب و بُغض، رِقَت و قساوت، حکمت، ایمان و معنابخش هویت، صداقت، پاکی، شجاعت، انسانیت و در نهایت مرکز ثقل و پیمانۀ ماهیت و هویت انسان است. ایمان، میوه و یاور دل است.
علم، پایۀ دانش و دانش هستۀ خِرَد است و خِرَد، جانمایۀ آدمی است. در واقع، کسی که خِرَد ندارد، دین ندارد زیرا خِرَد، محکمترین پایه است و بهترین توانگری را برای انسان با خِرَدمندی شکل میدهد، لذا هیچ مالی، سودمندتر از خِرَد نیست.
سرآمد فضیلتها، دانش و نقطۀ پایان آن، دانش است. از اینرو است که خداوند تبارک و تعالی، آنهایی را که ایمان آوردهاند و کسانی را که دانش داده شدهاند، درجههای بالا میبرد لذا به آنچه میکنند آگاه است. میوۀ خِرَد، دانایی است و دانایی، سّر همۀ خوبیهاست و صلح و صفا ارمغان آن است امّا نادانی، سّر همۀ بدیها، خودخواهیها، نمّامیها، بدخواهیها و آتشافروزیهاست.
علم و دانش، چراغ خِرَد در زندگی و جلوۀ راستی است که با هر امر راست و درستی، نوری است. دانش، جوهرۀ زندگی و مایۀ حیات دلهاست و روشنکنندۀ دیدگان کور و نیروبخش بدنهای ناتوان است. دانش، نیکو راهنمایی است که مهار انسان را از جلو میکشد و عمل وی آن را از پشت سر میراند. هیچ گنجی، سودمندتر از دانش نیست و هیچ شرافتی، چون دانش نیست. هر ظرفی وقتی که چیزی در آن گذارند، گنجایش خود را از دست میدهد، مگر ظرف دانش که با افزودن آن گنجایشش بیشتر میشود. هر چیزی با خرج کردن کم میشود، مگر دانش. دانش، آبادکنندۀ دلهاست. عمل، وبال انسان است و عمل بدون علم، گمراهی است. دانایی ثمرۀ خِرَد و خِرَد ثمرۀ دانش است. داناترین مردم کسی است که دانش مردم را با دانش خود، جمع کند و آزمند علم و دانش باشد. دانش، پیشوای عمل است و عمل پیرو آن میباشد و روا از ناروا بازشناسد.
به نیکبختان، علم و دانش الهام میشود با دانش، پیوندهای خویشاوندی برقرار میماند و صلح و پیشرفت، دستاورد آن خواهد بود. دانش، بهتر از دارایی است. دانش از تو، خانواده و جامعه نگهبانی میکند، امّا از دارایی، تو باید نگهبانی کنی. دارایی با خرج کردن کم میشود، امّا دانش با انفاق زیاد میگردد و دستپروردۀ مال و ثروت با از بین رفتن شخص، از بین میرود امّا دانش ماندگاری دارد. بهترین علم و دانش، آنهایی است که انسان و جامعهاش را اصلاح میکند. علم باطنی، رازی از رازهای خداوند و حکمتی از حکمتهای خداست. علم و عمل همدوشند، پس هر که بداند، عمل کند. علم، عمل را صدا میزند تا دانش تولید شود، اگر پاسخش داد، میماند و گرنه از پیش او میروند.
بر دانشمند است که آنچه را میداند به کار بندد و سپس در پی یاد گرفتن علمی رود که نمیداند. استمرار آموختن علم و خَلق دانش، کاملکنندۀ خِرَد آدمی است. با تامل کردن و اندیشیدن، اندیشۀ انسان بارور شود و دل روشنایی گیرد. باور و ایمان به علم نافع، هنر را در عمل، به یاری طلبد و با آن، بارور گردد. بخشندهترین شخص، کسی است که علمی آموخته و دانشی کسبکرده، آنگاه، دانش خود را بپراکند.
حاصل خِرَد، دانایی است. دانا، طالب کمال است و نادان، جویای مال. آگاهی انسان از ناقص بودنش، نشانۀ کمال و فراوانی فضل اوست. خِرَد، کمال انسان است . از کمال آدمی است که آنچه را زیبندۀ او نیست، فروگذارد. سه خصلت کامل شخص: 1) خِرَدمندی، 2) زیبایی و 3) شیوایی در سخن است. علم و دانش برای شخص، زیرکی میآورد و زیرک، کسی است که امروزش از دیروزش و فردایش از امروزش بهتر باشد و نکوهش را از خود باز دارد. بنابراین، زیرکترین مردم، کسی است که هدایت خود را از گمراهیش باز شناسد و به هدایت و رستگاری خود، رو کند. از این جهت، زیرکترین شخص، پارساترین فرد است.
فرستادۀ هر شخص، ترجمان آن شخص است و نوشتۀ شخص، رساترین سخنگوی آن فرد میباشد. نوشتۀ شخص، نشان خود او و دلیل فضل اوست. خِرَدهای دانشمندان در نوک خامههای آنهاست. علم را باید با نوشتن در بند کشید. علم و دانش را پیش از رفتن دانشمندان، باید نوشت؛ زیرا رفتن آنها، به درگذشت دانشمند است. بنویسید، زیرا تا ننویسید، نگهداری نمیکنید. دل به نوشتن آرام گیرد.
هر که از تجربهها و پدیدهها، درس آموزد و عبرت گیرد، بینش یابد و هر که بینش یابد، فهیم گردد و هر که فهیم شود، دانا گردد. هیچ دانشی چون اندیشیدن نیست. اندیشیدن، آینهای صاف به وجود میآورد.
علم، نخستین راهنما است امّا دانش، شناخت به وجود میآورد و شناخت، نقطۀ پایان حُجت است. شناخت، روشنایی دل است. جوهرۀ سخن، نشانۀ علم و دانش است. بسا سخنی که از تیر و یورش، کارگرتر است. نشانۀ فهمیدگی انسان، کمتر سخن بیهوده گفتن است. دانا، زیادهگویی نمیکند. بهترین سخن، آن است که گواهیدهندۀ صلح، دوستی و پیشرفت باشد زیرا به زیبایی نظم(حُسن تالیف و ترکیب) آراسته شده است و خاص و عام، آن را به فهمد و طالب و پیرو آن خواهند بود.
عالمترین، دانشمندترین و خِرَدمندترین مردم، عاقبت اندیشترین آنهاست. اندیشیدن پیش از کار، انسان را از پشیمانی ایمن میدارد. شخصی که دوراندیش و آیندهنگر باشد، احتیاط کند و آنکه دوراندیشی و آیندهنگری را رها کند، بیباک شود. دوراندیشی و آیندهنگری، چراغدان گمانهزنی است. هر که خِرَدمند باشد، خویشتندار گردد. دوست ورزیدن و در صلح و آرامشبودن با مردم، نیمی از خِرَد است.
با بالا رفتن دانش، ادب فزونی یابد. تفاوت علم با دانش در تجربههاست. تجربهها، دانشی اکتسابیاند. تجربهها، بهترین آموزگارند. اندیشۀ انسان به اندازۀ تجربۀ اوست. اندوخته شدن تجربهها، خِرَد را پربار کند. زیرا خِرَد، اندوختن تجربههاست و قریحهای است که با دانش و تجارب زیاد میشود. شیوایی زبان، سرمایه است و زیبایی در زبان و رفتار، پسندیده و نیکو است.
در تحلیل و ارائۀ علمی و دانشی، چهار گام طی شود: 1) فهم درست از اصل موضوع، 2) بینش مبتنی بر تشخیص هدف و ساختار، 3) بینش مبتنی بر تشخیص روابط عّلی، فرایندها و سازوکارها، و 4) جهش ادراکی در پیشبینی نتایج و پیامدها. این علم بینشآفرینی و آن را تقویت میکند. طبعاً، ادراک و بصیرت افراد در شاهراه بینش، الگوهای دانشی و خِرَدی شخص میتواند به تولید فکر، اندیشه، قضاوت و ارائۀ راهکارها بپردازد.
اگر پایۀ اطلاعات غنی، قوی و سالم، پیش روی خِردَمند قرار گیرد، وی قدرت شناخت و تفسیر به حقیقت، اخذ نتیجه از درستیها، تدابیر حکیمانه و خیرخواهانه خواهد داشت، لذا دستاورد آن، غنای شناخت، دوستی و صلح برای پیشرفت جامعه خواهد بود.
بینش، در واقع، به معنی داشتن دلهایی است که بتوان با آن فهمید، داشتن چشمهایی است که بتوان با آن دید و گوشهایی است که با آن بتوان شنَوید. این نوع فهمیدن، دیدن و شنیدن، از نوع ظاهری نیست که همۀ مردم از آن بهره دارند، بلکه درون فهمی، درون بینایی و درون شنوایی است که نصیب هر شخصی نمیشود. زیرا دل، چشم و گوش پاک میخواهد. این ویژگیها فقط در اشخاصی جلوهگر میشود که از اخلاص در ایمان، اعتقاد و عمل بهرهمند باشند. در واقع، کوری آن نیست که شخص چشمش نابینا باشد بلکه کور واقعی آن کسی است که دیدۀ بصیرتش کور باشد زیرا اگر دیدۀ بصیرت، کور باشد نگریستن چشم، سُود نمیدهد.
با بصیرت، شخصی است که بشنود، سپس بیندیشد، نگاه کند، پس ببیند و از رویدادها و وقایع، تجربهنگاری و از آنها درسآموزی کند و از عبرتهایش بهرهگیرد. زیرا گاه، چشمها به صاحبان خود، دروغ میگویند، امّا عقل به کسی که از او نصیحت و مشورت خواهد، خیانت نمیکند. از دستدادن بینایی، آسانتر است تا از دستدادن بینش. لذا بیناترین مردم، کسی است که عیبهای خود را ببیند و از گناهان خویش دست شُوید.
به راستی که در هر چیزی برای خردمندان و پندآموزان پند، عبرت و درسی است و باید دل را با اندرزها، زنده نگه داشت. اندرزها، صیقلبخش جانها و جلادهندۀ دلهاست. با اندرزهاست که پردۀ غفلت کنار میرود. لذا شخص خردمند، کسی خواهد بود که تجربهها، او را پند دهند و از جریانها و رویدادها، عبرت ببیند، پندگیری و درسآموزی کند. هر که پندهای زمانۀ را به فهمد، حُسنظنهای روزگار را به شناسد. برای کسی که از دنیا پند گیرد، دنیا سرای پند است. از پیشینیان خود پند گیرید، پیش از آن که آیندگان از شما، پند گیرند. انسان زیرک، از هر چیزی، درسی میآموزد. هر که بتواند بیاندیشد، در هر چیزی، پند و عبرتی مییابد. پس زندگی را باید، کلاس درس بزرگ تلقی کرد و همواره بر آموختن از آن مبادرت ورزید.
گفتنی است اندرز و درسی که هیچ گوشی آن را دور نمیاندازد و هیچ سودی با آن برابری نمیکند، آن اندرزی است که زبان گفتار از آن خاموش شود و زبان کردار، بدان گویا گردد. بنابراین، کسی که آموختن علم را برای عمل فراگیرد، عارف و خداشناس دعوت حق را اجابت کند.