یادداشت دکتر حاجی ربیع بهمناسب میلاد پیامبر اکرم (ص)
23707 Views
دکتر مسعود حاجی ربیع، عضو هیئت علمی دانشکده الهیات و ادیان، بهمناسب میلاد حضرت محمد (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) یادداشتی منتشر کرده است که در ادامه میخوانیم:
طربخانه چرخ فیروزه
... چرخ فیروزه طربخانه از این کهگل کرد
"ربیع" در ذهن بسیاری از ایرانیان یادآور بهار است. اگر بهار قدم نهد، پاییز با همه ناز و تنعمش، جای به شاهنشه ماهها میدهد و وقتی شه آمد، طربخانه چرخ فیروزه باب میگشاید. در بلندای این طربخانه نام محمد میدرخشد و هر طربی از شمس نامش بر جسم و جان عاشقان پرتو میافکند.
گرچه ممکن است واژه "طرب" معانیای متبادر کند، اما "سبکی" و "رفع قیود" روح آن است. از طرب گفتیم، از طربخانه هم بگوییم و بپرسیم کجاست؟
طربخانه آنجاست که تن و جان آدمی از قیدها و زنجیرها رها و عریان شود تا سبک و رهوار، مرغ باغ ملکوت گردد.
آیا می شود پرنده بدون طرب پران شود و کجاست پرندهای واصل که از قیدها و زنجیرها آزاد نباشد؟ و نام محمد زنجیرها را پاره کرد و پرندگان را با ملکوت آشنا داشت تا رمز بشنوند و گوششان جای پیغام سروش باشد.
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
اما "نام" در عرفان ایران زمین مسلمان، همان لفظ و کلمه نیست بلکه حقیقتی است فرای آنها که حقیقت و حیات و علم را در هستی آشکار میکند: "و علم آدم الاسما کلها" و آدم آدم شد چون داننده نامها بود و دانای حقایق.
نام محمد کلید طربخانهای است که آدمی را آزاد میکند تا پر پرواز بر جانش بروید و این در صورتی است که بدانیم نام محمد، همان حقیقت اوست.
این حقیقت میخواهد آدمی را سبک کند و بارها و سنگینی ها را از دوش ناتوانش بردارد: "و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم."
این حقیقت گاهی چون موسی جهاد و هجرت میکند، بر طواغیت میخروشد و میتازد و از نیل بلایا و محن میگذرد تا قلب پران آدمی در دست شرک و کبر نمیرد.
زمانی هم ترنم کلمه شفا بخش قرآن بر زبان دارد و بیماران و مردگانِ آسوده و آرمیده در قبور نفس و هوس را به رهایی و پرواز فرا می خواند تا چون عیسی شفا بخش آدمیان و مرهم دل سنگینشان شود.
آری! نام محمد نام همه انبیا و جامع همه حقیقتهایی است که از آوازشان نغمه طرب به گوش میرسد تا نقش و نگار آزادی انسان فراسوی اله چشم ها را به سوی خویش خیره کند.
نام احمد نام جمله انبیاست چون که صد آمد نود هم پیش ماست
اما در آخر، چنان نباش و نخواه که تنها از واژه محمد طرفی بر بندی و نشود که با صرف نازیدن به این اسم و گفتنِ آن، قدحی از شراب طاهر طرب درکشید. اگر میخواهی طربخانه ای شوی و همسایه و همسفر محمد از مجاز لفظ و اعتبار به سوی حقیقت سلوک کن و همرهش، گاه جهاد و هجرت کن و ساز کار جهان و مردم دار و زمانی شفای قرآن خواه و دل بیمار و سنگین به صیقل وحی صاف و سبک کن.
و خوش دار اگر نمی بر چشم داشتی و خاکی بر روی که طربخانه بر همین کهگل آدمی بنا نهادهاند.
روی خاکی و نم چشم مرا خار مدار چرخ فیروزه طربخانه از این گهگل کرد