یادداشت دکتر حاجی ربیع به مناسبت میلاد حضرت علی (ع)

3347 بازدید

دکتر مسعود حاجی ربیع، عضو هیأت علمی دانشکده الهیات و ادیان، به مناسبت 13 رجب سالروز میلاد امیر المونینن علی (ع) یادداشتـی منتشر کرده است که در ادامه می‌خوانید:

 

 

"هوالاول"

السلام

علی، مردم، ستایش، اعتبار

امروز می خواهم درباره "علی" بنویسیم، اما در شوق و اندوهی بلاوصف فرو رفته ام؛ شوق و اندوهِ آسانی عشق و مشکل عشق. قلم، از شوق ستایش خورشید، سر بر آستان نور ساییده و در پرتوِ عشق، جلوه روشنایی یافته است.  حال، از درک این پرتو، در اندیشه خامِ صید نور افتاده و عشق بر او آسان می نماید. در این حالتِ آسانی، نرم و آهسته و تند، بر ورق می لغزد و می نویسد تا داغی و خنکی عشق را بر این برگ، جاری کند که ناگاه ...  افتاد مشکل ها! مشکل عشق؛ آن برون از حوصله دانش ما، مشکل درک معنا، معنای انسان کامل، مشکل ره سپردن در وادی حیرت برانگیز "علی" و دل سپردن به خورشید! حال، قلم  بر خود می لرزد؛ بی تاب شده، سوخته، گم شده، حیرت کرده و بانگ زدنی تحیرا برآورده! که مقام، مقام عشق به ولی الله اعظم، امیرمؤمنین؛ امیر عشاق است.

آسانی و مشکل عشق، حس دوگانه ای است که در نهایت یگانه می شوند و در سلوک و یافتن آدمی، جلوه واحد می گیرند. اما "علی" در اندیشه های خام، در قعودها و جمودها و توقف ها جلوه نمی کند؛ البته در ذوق زدگی ها و دل گرفتگی های عاشقانه و یا آسانی عشق و مشکل عشق هم  جلوه نخواهد کرد.  باید سالک بود؛  نه از آسانی عشق در طمع خام افتاد و نه از مشکل عشق، خايف و متوقف بود؛" الامر بین الامرین". باید مجمعی کرد از مرغانِ جهان و سربسر جویای شاه شد.  هم به قول حافظ  دست از طلب  برنداشت و دایم السلوک بود و هم متوجه بود و با  کوفِ( بوم) ره گم کرده منطق الطیرهمداستان نشد:

کوف آمد پیش چون دیوانه ای                 گفت من بگزیده ام ویرانه ای

در خرابی جای می سازم به رنج              زانک باشد در خرابی جای گتج

عشقِ گنجم در خرابی ره نمود                سوی گنجم جز خرابی ره نبود

عشق بر سیمرغ جز افسانه نیست           زانکه عشقش کار هر مردانه نیست

من نیم در عشق او مردانه ای               عشق گنجم باید و ویرانه ای

که حقیقتِ معشوق را گم کرده بود و عطار از زبان هدهد پاسخش داد:

هدهدش گفت ای ز عشقِ گنج، مست         من گرفتم کامدت گنجی به دست

بر سر آن گنج، خود را مرده گیر            عمرِ رفته، ره به سر نابرده گیر

عشقِ گنج و عشقِ زر از کافِریست         هرک از زر بت کند، او آزریست

زر پرستیدن بود از کافری                   نیستی آخِر ز قوم سامری

هر دلی کز عشقِ زر گیرد خَلل             در قیامت صورتش گردد بَدل

اما گویا کم نیستیم ما مردمِ ارادتمند "علی" که با کوفِ عطار هم داستانیم و "علی" را در ویرانه ها می‌جوییم؛ همچون ویرانه ستایش‌های تهی از "علی"! و عجبا که "علی" را می ستاییم ؛ ولی نه حقیقت را؛ به هزار و یک دلیل. اما یکی از آن هزاران؛ ستایش بلا اعتبار است که ما اکثر العبر و اقل الاعتبار. این اعتبار، با هر معنا و مفهومی، حتما حقیقتِ ستایش است؛ یعنی باید از دل آن ستایش ها، این حقیقت، طلوع کند. اگر مردم، هم "علی" ستایند و هم اهل اعتبار، باید تغییری در حیاتشان ببینی؛ تحولی در سلوکشان مشاهده کنی و یقینی در معرفتشان نظاره کنی. اما واقعا چنین نیست و شکافِ ستایش و اعتبار به راحتی مشهود است. گویا گرفتار دوگانه ستایش و اعتبار شده ایم؛ یا ستایش یا اعتبار! گرچه حقیقت آن است که هر دو به یک سو رو دارند؛ "علی"! و این ما مردمیم که هنوز مَرد نشده‌ایم و چشم بر حقیقتِ یگانه ستایش و اعتبار نگشوده‌ایم.

کاش یک روز، مردِ همه مردم زمین شویم تا همه بگویند اینجا هم ستایش و ستایشگر"علی" دیدیم و حقیقت "علی".

"هوالاخِر"

والسلام

میتوانید این مطلب را با دیگران به اشتراک بگذارید: